بسمک یا منوّر

***********

فرصتی دست داد تا غوری عمیق در برخی ابواب فتوحات  محی الدین ابن عربی داشته باشم. و و نشری با این مرد بزرگ، شیخنا الأکبر.

حاصل این غور و تأمل و تدبر، حیرت و شور و هیجان و هیمان بود و البته حسرت و قبض روحی و .

حیرت از شخصیت و مقام و منزلت ابن عربی و  گفتار و اقوالش ک اینها سخنان یک بشر نیست، آنهم یک بشر عادی و معمولی. حتی یک بشر فرهیخته هم نمی تواند چنین اسرار و حقایقی را اینگونه بر قلم جاری و ساری سازد بی آنکه خوف کج فهمی های نادانها و جُهّال زمانه های مختلف را داشته باشد. یقیناً شیخ در حصن حصینی خویش را قرنطینه می دیده است. (حقیقتی ک چندی پیش طوبی در منامی از منامات خویش رؤیت نموده بود )

شور و هیجان از وارداتی ک شیخ با نهایت الفت و عطوفت بر قلب طوبی متنزل می ساخت. و خدا می داند و بس ک با قلب این حقیر ناتوان چه ها کرده است.

و حسرت از اینکه این حقایق و اسرار آنچنان عظیم و مطهر و بی پیرایه و ناب اند ک تنها کسانی راه بدان می یابند ک خلوص و طهارت، مقدمه ی ورود آنها ب این عالم پر ز اسرار می باشد ولی کو صاحب سرّی ک قدر و منزلت این علوم و معارف حقه ی الهیه ی توحیدی و ولایی را ادراک کند و قدم در این وادی پر خطر گذارد و دیده از ظواهر و صورتها ببندد و همنشین و هم قرین باطنها گردد و با ارواح و معانی محشور شود؟

آنقدر لطائف و ظرائف و دقایق و رقائق در این فتوحات هست ک جز با لطافت و ظرافت و رقیقت نمی توان بدانها دست یافت. 

و ب صراحت می توان گفت فتوحات ابن عربی جنات محفوفی از نهفته ها و خزائن است ک برای رسیدن ب آنها می بایست کتلهای فراوانی طی نمود و ابواب گوناگون طهارت را گشود و از خطرهای بسیار عبور کرد و اختبارهای فراوان کشید و سوز و گدازهای فراوان باید ب جان خرید و در مسیر توحید و ولایت گداخته باید شد.

کشف رموز و اسرار فتوحات کار آسانی نمی باشد ای عزیز.

حضرت شیخ را بدین سهولت نمی توان فهمید و ادراک کرد. اگر شیخ اینچنین است و گفته ها و آثارش اینگونه در عمق بطن و خفا نهفته و محفوف است پس گفته ها و آثار معصومین ما چیست؟ یا الله

فهم و ادراک و هضم آرا و اندیشه ها و گفته ها و یافته ها و شهودات و القائات سبوحی شیخ کار هر کسی نیست. مناسبت لازم است آنهم مناسبتی کامل و جامع؛ چرا ک شیخ خود، جامع است و کامل، آنهم ب گونه ای حیرت انگیز و صعب الوصول.

و البته باید بگویم.

چگونه بگویم آخر؟؟ چگونه؟ ک برخی حقایق را نه زبان یارای گفتنش را دارد و ن قلم یارای نوشتنش را داراست.

نه اهل دلی هست و نه صاحب سرّی. 

نه قلب صبوری هست و نه باطن بین جامعی.

ب هر سو سرک کشیدم، ب هر کس ک رو کردم و همدم و همنشین هر اهل معرفتی ( ب قول خود وی ) شدم؛ آخر از همدمی و همصحبتی با وی ب ندامت افتادم ک نه هر کس لایق این راه است و نه هر دل صالح این مسیر.

چه بسا اهل یمین فراوان باشند { ثلة من الأولین و ثلة من الآخرین } اما مقربین { ثلة من الأولین و قلیل من الآخرین } اند.

و این درگاه، مقرب می خواهد و بس.

سرانجام ِ طوبی چه خواهد شد؟ نمی دانم.

شاید اینها همه ضربه هایی است همه اشراط الساعة برای وقوع آن قیامتی ک باید در درون طوبی وقوع یابد.

{ یوم تبدل الأرض }

{ إذا دُکّت الأرض دکا }

{ إذا زلت الأرض زالها }

و بسیار علائم و وقوعات عظیم دیگر:

{ إنّ زلة السّاعة شیء عظیم }

الهی

تو خود بر احوال طوبی واقفی.

تو خود بر بطن این دل علیمی و خبیر و بصیر.

إلهی، یا متعالی إرحم حالی


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها