بسمک یا جمیل

************

مدتهای مدیدی است ک حق تعالی توفیق عطا فرموده، سعادت و لیاقت خوشه چینی از محضر شیخنا الأکبر، محی الدین ابن عربی را ب طوبی عطا فرموده.

دیدگاه ابن عربی بطور کل، یک دیدگاه کاملا توحیدی است. در همه ی جوانب.

ابن عربی تنها کسی است ک در میان عارفان مطرح، بینش و نگرش خاص خود را دارد. بی بدیل است. جز اهل بیت و معصومین علیهم السلام، عارفی ندیدم چنین موحدانه ب عالم هستی و ب خالق هستی بنگرد.

ابن عربی شخصیت خاص خود را دارد و نگرش ویژه ای ک باید لسان شناس او باشی تا بتوانی ب کنه گفته های وی پی ببری. در حقیقت بهتر است بگویم برای شناخت این انسان شریف، هم باید دین شناس خوبی باشی هم عرفان شناس خوب هم حق شناس خوب و بی نقص!

افکار و ایده های ابن عربی آنقدر عمیق و ظریف و لطیف و دقیق و حقیقی است ک اگر از جنس او نباشی، پی ب این خصوصیات وی نخواهی برد.

و بالاخص عرفان ابن عربی آنچنان خاص و لطیف و ظریف و عاشقانه و عارفانه است ک وقتی در اعماق آن سبح می کنی، از خود ِ خویش رها می شوی و ناخودآگاه در عالمی ب پرواز در می آیی ک بی بدیل و غیر قابل وصف و توصیف است.

توحید و حق بینی و حق شناسی چنان در وجود ابن عربی رسوخ کرده ک کمتر موفق می شوی نقطه ای از آثارش را بیابی ک توحیدی نباشد.

و اما از سوی دیگر، حقیقت ولایت است ک در آثار وی با لطافت و ظرافت عجیبی نهفته است.

این حقیر بسیار شده در آثار عجیب و شگفت انگیز این مرد بزرگ چنان غرق گشته ام و چنان دقیق، ک گاه ناخودآگاه ب وجد آمده و از شدت انبساط روحی و درونی ب تلاطم افتاده ام. چه اعجاب انگیز است و اعجاز انگیز.

___________________________________________

و اما دیدگاه شیخنا الاکبر در مورد زن و عشق؛

ابن عربی کسی بوده ک پیش از آغاز جذبه ب سوی عرفان و توحید، رغبتی ب زن نداشته! و ب گفته ی خویش از زنها گریزان بوده! ولی جذبه ی حق تعالی او را چنان ب سوی خود می کشاند ک سرانجام جز زن، موجودی لایق ظهور و بروز حق تعالی نمی شناسد! و این همان حقیقت مکنون و پنهان و مختومی است ک در عالم هستی جریان دارد و تنها معدود اهل الله و اهل حقیقت بدان راه می یابند!!

و جالب است بدانیم ابن عربی فتوحات را متأثر از جذبات زنی بر قلم جاری ساخته ک سخت ابن عربی را عاشق و شیفته ی خویش کرده بود.

و نیز دیوان ترجمان الإشراق را نیز در تبع این عشق دل انگیز سروده است.

ابن عربی منشأ عشق را تجلی خدا در اسم جمیل می داند و سبب این تجلی را حب و عشق می شمارد.

وی در کتاب فتوحات بطور وسیع راجع ب عشق و محبت قلمفرسایی کرده است.

از نظر ابن عربی زن نماد تجلی الهی است؛ مثال یک فرشته و رحمت الهی است ک جمال خویش را آشکار کرده است زیرا او وجودی است ک ب تجلی جمال حق آراسته شده و کامل ترین صورت را از حق نشان می دهد.

ابن عربی در ترجمان الاشواق، تحلیلی شخصی از محبت را عرضه می کند ک موضوع و محمول هر دو وجه محبت ها و عشق او، انگیزه و محرّک آن زیبایی است, خداوند است؛ زیرا { إنّ الله جمیل و یحب الجمال} و با آشکار کردن خودش بر خودش، جهان را همچون آینه ک زیبایی و صورت خویش را در آن مشاهده می کند، خلق کرده است.

و جهان بر صورت حق پدید آمد و انسان تنها مخلوقی است ک ب صورت حق پدید آمد و دارای اسم جامع شده و مانند آینه ای برای حق تعالی گردیده و حق تعالی نیز برای عارف عاشق، در خلق، تجلی کرده است؛ یعنی تجلی در صُوَر.

از نظر ابن عربی مشاهده ی خدای تعالی بدون صورت تعیّن یافته ممکن نیست و در میان همه ی صورت ها، صورت زن، کامل ترین صورت است.

از نظر شیخنا الأکبر، بین حقیقت زن و مرد اختلاف و امتیازی نیست فقط از جهت تعیّن و تشخص متفاوت اند و رسیدن ب تمام مقاماتی ک برای مرد متصور است برای زن نیز ممکن است.

از سوی دیگر ممکن نیست ک حق تعالی بدون محمل صوری و تجلی و مظهر، مشاهده شود و هر مظهری ک جامع اسماء الهی بیشتری باشد، خداوند را بهتر نشان می دهد و زن در مظهریت خدا، کامل تر از مرد است؛ زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال الهی است اما زن، مظهر فعل و تأثیر الهی نیز هست؛ چون در مرد تصرف می کند و او را مجذوب خود می سازد و محب خود در می آورد و این تصرف و تأثیر، نموداری از فاعلیت خدای تعالی است.

از این جهت، زن، کامل تر از مرد است. اگر مرد بخواهد خدا را در مظهریت خود مشاهده کند، شهود او تامّ نیست ولی اگر بخواهد خدا را در مظهریت زن بنگرد، شهود او ب تمام و کمال می رسد لذا زن، محبوب پیامبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه و آله قرار گرفت و در آن حدیث معروف   فرمود: حُبِّب إلیّ من دنیاکم ثلاث: ألنّساء، الطّیب و جُعِلَت قرّة عینی فی الصّلوة »؛ از دنیای شما زن و بوی خوش محبوب من قرار داده شده و نور چشم من در نماز است.

شیخنا الأکبر اشاره می کند ک لفظ مذکر ألطّیب » بین دو لفظ مؤنث ألنّساء » و ألصّلوة » آمده است؛ درست همانطور ک مرد بین ذات » الهی ( ک مؤنث است ) و خلق از آن نشأت گرفته، و زنِ بشری ک باز مرد در خلقت از او ناشی شده قرار گرفته است.

از نظر ابن عربی، نفس رحمانی هم خالق است هم آزادی بخش گوهر موجودات. ب همین دلیل است ک مرد در محبت اش ب زن، در واقع ب پروردگارش محبت می کند؛ همانطور ک آدم آینه ای است ک حق، صورت خود را در آن مشاهده می کند و صورت آدم قادر است همه ی اسماء حق را عیان کند؛ زن نیز، آینه، یعنی مظهری است ک مرد صورت خود را در آن می بیند؛ همان صورتی ک در وجود خود مرد نهان بوده است؛ همان خویشتن خویش ک او برای شناخت پروردگارش باید آن را بشناسد. و این شوق الهی است ک از طریق رحمت الهی در موجودات آشکار شده است؛ ب همین دلیل میل مرد ب زن در واقع میل بر پروردگارش است ک در زن جلوه می کند.

زمزمه ی عشق مرد ب زن، زمزمه ی محبت انسان است ب خودش و زمزمه ی عشق زن ب مرد، زمزمه ی محبتی انسانی است ب وطن و اقامتگاه حقیقی خود؛ زیرا حوّا وقتی خلق شد؛ ب شدّت مشتاق آدم گشت. می توان گفت زن آفریده شده است تا مرد را جذب و جلب کند تا نغمه و پیام عشق را ب جانب او بفرستد. سرود و پیامی ک در نتیجه مرد ب زن عشق می ورزد. عشق کسی ک نشان و درجه سیادت و کرامت ب او عطا شده است. زن، هم پیام عشق را ب مرد می دهد و هم گویی پیام جزء را ب کل می رساند ک زمزمه ی پیام، بازگشت ب وطن حقیقی است؛ همراه با آنچه ب این پیام اضافه می شود ک هر یک از این دو، پایگاهی برای التذاذ و میل جنسی دیگری است.

و این همان عشقی است ک از نظر شیخنا الاکبر، تجلی خدا در اسم جمیل است و علت تجلی هم، خود حب و عشق است. پس همه ی جمال و زیبایی را باید درون عشق جستجو کرد زیرا عشق هم زیباست و هم زیبایی و جمال را ب وجود می آورد و تمامی شور و غوغای عالم هستی از نخستین تجلی جمال حق ک اول ما خلق الله است ناشی می شود؛ از این رو راز آفرینش هستی در عشق نهفته است.

عشق ماهیتی اسرار آمیز دارد و همین رمز و راز، زیباترین مضامین را در بیان خود پرورده و هنر را از این طریق زاییده است. هستی داستان عشق است. عاشق و معشوق بالذات حق است ک بر خود تجلی فرمود و ب جمال بی نهایت و اسما و صفات خویش ( حجاب های ذات حق تعالی ) عشق ورزیدن آغاز کرد. بذر عاشقی و معشوق پرستی در مزرعه ی دلها افکند و انسان ها را ک آیینه ی جمال حق اند ب مثابه مرآت جمال و جلال خویش قرار داد.

زیبایی های موجود در طبیعت و انسان ها دلربایی می کنند و انسان را دچار عشق می سازند. هر زیبایی و هر عشق، با ارزش و گرانقدر است چرا ک انسان را پاک و الهی می کند. ب قول ابن عربی: من عاشق عاشق شدنم»

عشق مانند آب حیاتی است ک هر ناپاکی را پاک و هر پلیدی را طاهر می سازد؛ اگر آن را قنطره ای بگیریم برای عبور از خاک بر افلاک؛ عبور از فرش بر عرش؛ آنگاه است نهایت التذاذ روحی و ادراک طعم شیرین فنای فی الله.

اینکه انسان چنان عارفی باشد ک زن را نردبام صعود بداند نه بازیچه ی هوا و شهوت خویش؛ خود نیازمند شکوه تهذیب و بینشی موحدانه و مطهّر است چرا که زن عارفه ی عاشق و حق جو و حق طلب و حق بین، چنان کرامت و چنان عظمتی دارد و چنان طهارتی که: { لایمسّه إلا المطهرون}.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها