بسمک یا جاعل
***********
حق سبحانه و تعالی، در موطنی از مواطن خلقت، ب ملائکه فرمود:
{ إنّی جاعلٌ فی الأرضِ خَلیفةً }
همانا این منم، جاعل خلیفه در زمین.
و ملائک بلافاصله، بی تأمل عرض کردند:
{ أتَجعَلُ فیها مَن یُفسِدُ فیها و یَسفِکُ الدِّماء ؟ }
با این ک حق تعالی، در خطاب خویش، ابتدا ب خود نمود: { إنّی }،
ولی حکیمانه ابتدا { فی الأرض } و سپس { خلیفة } را مطرح فرمود.
و اما ملائک با آن ک ب قول خودشان، { نحنُ نُسَبِّحُ بِحَمدِکَ وَ نُقَدِّسُ لک } ؛
ولیکن آن { إنّی } را نشنیدند و ندیدند و غلبه ی وجه ارضی آن مقصود و مطلوب حق تعالی از خلقت بر آنها عارض گشت، و مقام { خلیفةَ } را هم ندیدند؛ ک تمام توجه آنها معطوف { فی الأرض } و { مَن یُفسِدُ فیها } ک می بینیم { فیها } دوبار در پاسخ ملائک ذکر شده است.
صدر آیه، جعل خلیفه است و وسط آیه اعتراض بر فساد و خونریزی، و اما ذیل آیه؟
حق تعالی خطابی فرمود و ملائک اعتراض کردند؛ حق سبحانه و تعالی در جواب اعتراض ملائک، نه دلیل آورد، نه حجت اقامه کرد؛ نه برهان ارائه داد؛ نه چهره ی خلیفة اللهی را برجسته و روشن ساخت؛ فقط و فقط فرمود: { إنّی أعلمُ ما لا تعلَمون }
باز هم: { إنّی }
باز هم: { منِ خداوند }.
ذیل آیه و ذیل خطاب، سکوت حق تعالی بود و یک علامت سؤال بزرگ در ذهن بشریت.
پس آنگاه حق تعالی حیرت ملائک را فزون کرد و :
{ عَلَّمَ آدم الأسماءَ کُلّها }
ب ملائک نشان داد ک آن خلیفه، آدم است و مقام آدمیت.
ب ملائک نشان داد ک پاسخ شما این است؛ شما علم ندارید و من تمام علم را ب این خلیفه عرضه کردم.
و باز حیرت اندر حیرت افزون گشت و { ثُمَّ عَرَضَهم علی المَلائِکَة }؛
چه کسی اسماء را بر ملائک عرضه کرد؟
آی ملائک؟ این شما بودید ک گفتید: { نحنُ نسبِّحُ بِحَمدِکَ و نقدِّسُ لک }؟
شما بودید؟
هیچ می دانید ک تسبیح چیست و تحمید چه؟
و هنوز ملائک از این حیرت در نیامده، باز حق تعالی جلوه ای دیگر نمود و فرمود: ای ملائک؟
{ أنبؤنی بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقین}
ای ملائک؟
اسماء را دانستید؟ دریافتید؟ حال، مرا از آنها خبر دهید؛ برایم بگویید چه گرفتید؟ اگر صادقانه تسبیح و تحمید می کنید.
و اینجا بود که:
ملائکی ک می بایست همان ابتدا، وقتی ک حق فرمود این منم ک می خواهم چنین کنم؛ اگر همان ابتدا تسلیم حق بودند و سکوت اختیار می کردند و { فلمّا أسلما و تَلّهُ للجبین } می شدند؛ این سرزنشها بر آنها وارد نمی شد ک سرانجام حرف اول را آخر بزنند و بگویند:
{ سُبحانَکَ لا عِلمَ لنا إلّا ما عَلَّمتَنا إنَّکَ أنتَ العلیمُ الحکیم }
و باز ابتدا ب تسبیح، باز، علم؛ و اما اینجا: { إنّک أنت }
و حالا شد.
و حالا دیگر خود را ندیدید ک بگویید: { نحن نسبح بحمدک و نقدس لک}.
و اینجاست ک { إنّک أنت } غلبه بر منیّت و مائیّت کرد.
ولی خداست دیگر. اوست ک دارد خدایی می کند.
اوست ک مقام { علیم } بودن و { حکیم } بودن خویش را ب رخ عالم و عالمیان می کشد.
اوست ک خلیفه ی خویش را در برِ خود می گیرد و شأن و مقام و عظمت و منزلت عطا می کند، برتر از مقام ملائک:
{ یا آدَمُ أنبِئهُم بأسمائِهِم }
ای آدم
ب ملائک، از اسمائشان خبر برسان.
ای آدم
نبوت خویش را شروع کن.
و این موطن، مبدأ مقام إنبائی توست. از ملائک شروع کن.
{ فلمّا أنبأهم بأسمائِهم قال ألم أقل لکُم إنّی أعلم غیبَ السّموات وَ الأرض وَ أعلَمُ ما تُبدوُنَ وَ ما کُنتُم تَکتُموُنَ }
و آدم إنباء کرد.
و این آغاز مقام نبوت و مقام إنبائی آدم بود بر ملائکه.
و این است حقیقت نبوت و باطن إنباء.
و آنگاه حق تعالی باز علم خود را ب رخ کشید و ب ملائک و مقام عقل و عالم جبروت اعلام کرد ک اوست برتر و بالا. اوست أعلم و اوست صاحب غیب آسمانها و زمین. اوست محیط بر ضمایر. اوست علیم مکنون ها و مکتوم ها.
همچو آدم تسلیم باش و چون ملائک معترض نباش و تعجیل نکن تا ک ابواب علم و حقایق اسماء بر قلب تو نازل شود و آن نبی ک در مقام إنباء است ب اذن حق تعالی اسماء و حقایق عالم را بر وجود نازنین تو إنباء نماید و ب بارگاه غیب و محضر کتمان راه یابی.
_______________________________________
پی نوشت:
حیفم آمد ک نگویم و ننویسم:
اشارتی رفت بر مقام { ألعلیم} و { ألحکیم}؛
مظهریت اسم ألعلیم ، حضرت وصیّ آقا أمیرالمؤمنین سلام الله علیه است ک پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شأن او فرمود: أنا مدینة العلم و علی بابُها »؛
و مظهریت اسم ألحکیم حضرت صدیقه ی طاهره سلام الله علیهاست ک حق تعالی فرمود:
{ إنّا أعطیناکَ الکوثر}
و: { وَ مَن یؤتی الحکمَةَ فقد أوتیَ خیراً کثیراً }
فتدبر جیّداً یرحمک الله
درباره این سایت