بسمک یا منفّس الکروب

*******************

 ب سوی تو آمده ام بانو.

 با دلی شکسته

 جانی خسته و 

 روحی آزرده

 پر از درد

 ب موطن خویش برگشته ام.

 ولی اینبار با کوله باری پر.

حرفهای فراوان دارم ای بانو

 شکوه ها دارم

 گله ها و ناله ها و.

ب یاد آن روزها ک در جوارت بودم و

 همراه تو

 و تو همراه من

 خادمت بودم

 نوشته هایم را ک بر تریبون صحن تو می خواندند، بخاطر داری؟

 خاطرت هست چه عشقبازی ها نمودم با تو ای بانو؟

 سحرهایی ک شتابان ب سویت می شتافتم و

 سر بر ضریحت می نهادم

 زار می گریستم، ب یادت هست؟

 ب یادت هست همیشه ب سراغ استاد می رفتم و با او از آرزوهای خود می گفتم و

 از غریبی ها و تنهایی های خود.

ب یادت هست بانوی نوزده ساله ی من؟

 انیس و هم صحبت ایام شبابم.

  آه بانو، بانو، بانو

 چقدر در کنار تو در آرامشم بانو.

 آمدم قدری قرار یابم ای بانو.

 امان از این اشکها

 نمی گذارند چهره ی زیبای تو را خوب ببینم ای بانوی زیبارو

 چه مهربانی تو ای بانو

بیا بنشین کنارم

 برایم از حسودانی بگو ک قدر تو را نشناختند و چنان بر شما اذیت روا داشتند ک کوچ غربت کردی.

 برایم از دلتنگی های انیس و مونس و عشقت بگو بانو. برادری ک تنها مونست در میان   این آدمیان بود. می بینی ک خواهر، برادری دلسوز می خواهد؟

 آه. ب یاد پدر و برادرانم بانو ک سر بر تربت خاک نهاده اند.

چقدر دلتنگ آنهایم.

 آه بانوی من

 طوبی پر از درد است

 بگذار سر ب شانه هایت گذارم و های های بگریم ای بانو

 چه زخمها ب دل دارم

 چه طعنه ها شنیدم

 آه بانو

 مسیر ولایت بسی سخت و دشوار است.

مرا در کنار خود گیر.

 پناهم بده بانو.

بسان همیشه نجوا کن، از اسرار گو.

بگو ک بس دلم تنگ است.

بگو ک بس دلی سوخته دارم.

مرهمی بر قلب زارم بنه بانو

 بیا تا برایت بگویم چه ها بر من گذشته،

 چه ها گفتند؛

 چه ها شنیدم.

 بیا تا خویش را بر تو عرضه دارم و تو خود قضاوت کن این طوبای بیچاره را.

بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله

اذن دخول می خواهم ای بانوی آیینه.

سلام بر تو

********************************

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها